[ad_1]
من که باشم که از آغوش تو سودی ببرم
من همین بس که از آتشکده دودی ببرم
آی سر کردهی در پردهی تنبور به دست
چار مضراب بزن یکسره بر هر چه که هست
پل نبستم که به آغوش تو سر بسپارم
پل شکستم که به رود تو قدم بگذارم
رود دریا شد و دریا به خیابان پیچید
اتوبوسی که نیامد سر میدان پیچید
زورق ساحلیام، اسکلهی تزیینی
دست بیرون زده از موج مرا میبینی؟
خط پر حادثهام، منظرهی تو در تو
آه اگر باز شود در، تو نباشی آن سو
در ولی صخرهی سنگ است که ویران نشود
آن که بی من چمدان بست پشیمان نشود
کفش تردید به پا کردم و راه افتادم
شادم از این که به این روز سیاه افتادم
بعد هر نامه زدی زیر الفبای خودت
کفش پا کردم و رفتی پی دنیای خودت
ساده از ماهی راهی شدهات میگذری
تور انداختهای آبی دریا ببری؟
تا که بر دار نجنبم، گره محکم زدهای
با همان دست که فنجان مرا هم زدهای
فاش میگویم و از گفته خود غمگینم
چای مینوشم و در چای تو را میبینم
مثل ماهی که به مرداب بیفتد گیجم
مثل قلاب که در آب بیفتد گیجم
تا که شطرنج تویی مات منم، کیش منم
کاف کندوی عسل، نوش تویی نیش منم
گرگ و میش است هوا، گرگ منم میش تویی
ظهر غمبارهی طوفانی در پیش تویی
مثل ماهی که به مرداب بیفتد گیجم
مثل یک بچه که از تاب بیافتد گیجم
زنِ رسواگر و سودا زده برگرد به قبل
قبل از آنی که بیایند و بکوبند به طبل
خاک اگر پنجه به آرامش رودم بزند
یا که آتش به سراپای وجودم بزند
باد اگر بر سر گیسوی تو بدخواب شود
آب اگر دور خودش پیچد و گرداب شود
من بعید است به نزدیک شدن فکر کنم
استواییتر از آنی که یخت آب شود
عاقبت عشق به یک خاطره میپیوندد
کفش میساید و میخندد و در میبندد
خانه تابوتم و مبهوت، نخواهی آمد
سبدم پر شده از توت، نخواهی آمد
میرسی نامه بر باد ولی بعد از مرگ
من تو را میبرم از یاد ولی بعد از مرگ!
#احسان_افشاری
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
[ad_2]
View Source