دکلمه من چه میدانستم تو خواهی ٱمد…

[ad_1]

🔮 دکلمه 🔮

من چه میدانستم تو خواهی ٱمد
نه منتظر کسی بودم
نه در خیال کسی زندگی میکردم
نه برای دیدن کسی لحظه شماری میکردم
نه رهگذری مرا جذب خود میکرد
نه دیدن دختری که باد در شال ان می پیچید
نه دیدن دختری زیبا که در کنج یک کافه نشسته بود
نه خیال عاشقی در سر داشتم
نه از شنیدن اهنگی طلب عشق میکردم
با خود زندگی میکردم
هر روز به خیابان یا کوچه میرفتم
برای خود مینوشتم
بدون ٱنکه کسی در خیالم باشد
برای خود خرید میکردم
بدون انکه به یاد کسی باشم
پشت چراغ قرمز نه دختر گل فروش برای من اهمیتی داشت
نه گلهایش نه ان دستهای مهربانش
گل را میخواستم چکار
اصن برای چه باید از او گل میخریدم
منتظر سبز شدن چراغ بودم
بدون توجه به چشمان معصوم ان دخترک از ان عبور میکردم
نه نگاهش برایم اهمیتی داشت
نه دستهای سرخ شده دخترک  در سرمای سخت زمستان
نه روز تولدی برای مهم بود
نه روز ولنتیاین
روزهایم مثل روزهای قبل تکراری و بی رنگ بود
صبح را شب و شب را بدون انگیزه ای صبح میکردم
چه فرقی میکرد صبح باشد یا شب
با دیدن دختر و پسرهای عاشق درمسیر خانه شوقی در من ایجاد نمیشد
حتی میلی به دیدن انها نداشتم
تا اینکه تو ٱمدی
با لبخندی زیبا و چشمانی براق
با امدنت همه چیز تغییر کرد
حتی روزها و شبهای من
حتی پریدن پرنده ای از شاخه ای به شاخه دیگر
به راستی تو از کجا امدی
این همه سال تو بودی و من در نبودت با همه قهر بودم
امدی و من غرق در خیالت شدم
شاید باور نکنی با امدنت من حتی در خیالت هم زندگی کردم
بعد از امدنت دیگر پشت چراغ قرمز به دنبال ان دخترک گل فروش بودم
تا  تمام گلهایش را برایت بخرم
و چه زیبا بود حضور او در جای که من بی توجه سالها از کنارش عبور میکردم
و چه مهربان بود دخترک گل فروش و دریغ من هیچگاه قبل امدنت مهربانی ان کودک معصوم را حس نکرده بودم
تو امدی و من خود را فراموش کردم
و دنیای خود را با تو ساختم
بدون تو حتی حال گلهای شمعدانی ایوان خانه ما نیز خراب است
و چه زیباست حضورت در لحظه لحظه زندگی من

#امیر_نادری

#خسته_از_پرواز‍ꦿᬉ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘꙰𝄠-⃝🩸‌‍‌‍‌‌

𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ @aminf16m

[ad_2]
View Source

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *